۴۲ مطلب با موضوع «نویسندگان و اشخاص :: ناشناس» ثبت شده است
دوشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
بغلم کن که هوا سوزِ فراوان دارد
بدن یخ زده ام حالِ پریشان دارد
مثل بیدی تنم از سوز هوا میلرزد
امشب آغوش پر از مهر تو مهمان دارد
لب به روی لب سرما زده ی من بگذار
لبت امشب بخدا مزّه دو چندان دارد
حسرت داغیِ آغوش تو بیمارم کرد
تب من با لب تو چاره و درمان دارد
بغلم کن که در آغوش تو آرام شوم
روح سرگشته ی من میل به طغیان دارد
لحظه ای از من اگر دور شوی میمیرم
بی تو این زندگی اصلاً مگر امکان دارد؟
آذر انگار کمی خسته شده از پاییز
مژده ی آمدن فصل زمستان دارد
مثل آذر که در آغوش زمستان گم شد
بغلم کن که هوا سوزِ فراوان دارد
۲۹ آذر ۹۵ ، ۲۳:۰۰
۱
۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۴۱ ب.ظ
حصار آسمان
من اگر ساز کنم، حاضری آواز کنی؟
غزلی خوانی و چون نغمه ی دل بازکنی؟
بلدم ناز خریدن، بلدی ناز کنی؟
یا نشینی به برم، شعرنو آغازکنی؟
بلدم راز نگهدار شوم، راز بگو
بلدی راز نگهداری و دمساز کنی؟
بلدم با تو به دنیای دلت سیر کنم
بلدی قفل دلِ عشقِ مرا باز کنی؟
بلدم پر بکشم تا به نهایت به دلت
بلدی عشق شوی عاشقی ابراز کنی؟
زین العابدین وحدانی
۲۵ آبان ۹۵ ، ۲۰:۴۱
۳
۰
حصار آسمان
شنبه, ۸ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
تو بگو با دل دیوانه و مجنون چه کنم؟
با غم دوری آن چهره مفتون چه کنم؟
ره تدبیر گشایی تو به حکمت بر من
منِ جادو شده با چشم پر افسون چه کنم؟
حذرم می دهی از باده و از جام شراب
بی می و باده بگو با دل پر خون چه کنم؟
صبر بر من تو طلب می کنی از جانب حق
من به گریانی این چشم چو جیحون چه کنم؟
می کنی توصیه تو بهر دلم خنده ولی
لب خندان به کنار دل محزون چه کنم؟
جان زرین پریشان شده از فرقت یار
با همه درد هر روزه افزون چه کنم؟
- پی نوشت: اگر از میان دوستان، کسی اسم شاعر این شعر رو میدونه، لطفا اطلاع بده. ممنون میشم.
۰۸ آبان ۹۵ ، ۰۸:۰۰
۳
۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
به مجنـــون گفت روزی ســـاربانی
چرا بیــــهوده در صحـــــرا دوانی ؟
اگر با لــیلی ات بودی ســــــر و کــار
من او را دیــدمش با دیگـــــری یار
سر و زلفش به دست دیــگران است
تو را بیهوده در صحرا دوان است
ز حرف ساربان مجـــنون فغــان کرد
جوابـــش ایـن ربـــــاعی را بیان کرد
درخت بی ثــــمر هــر کس نشــــــاند
دوای درد مجـــــــــــنون را بــدانـــد
میان عاشق و معشــوق رمزی است
چـــه دانـد آنــکه اشــــتر میچـــراند؟
بگفتــــا ســاربان : هان ای بد اخــــتر
گنـــــاهی از محبــــّــت نــیست بد تر
تو را ایــــــزد به تــوبه امر فرمــود
برو از عــــشق لیــــلا توبه کن زود
چو بشنید این سخن مجنون فغان کرد
دو دســـت خـویش را بر آسمان کرد
بگـفـــــتا : تــــوبه کردم تـــوبه اُ ولا
ز هر چــیــزی به غیر از عشق لیـلا
۰۸ مهر ۹۵ ، ۲۲:۰۰
۰
۰
حصار آسمان
شنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
گریه را می بینم و با خنده رامت می کنم
بهترین احساس دنیا را بنامت می کنم
خنده را می دزدی و پنهان نگاهم می کنی
گریه را می پوشم و خندان سلامت می کنم
۲۰ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۰۰
۵
۰
حصار آسمان
جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
گله ها را بگذار!
ناله ها را بس کن!
روزگار گوش ندارد که تو هی شِکوه کنی!
زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگِ تو را
۱۲ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۰۰
۱
۰
حصار آسمان
جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
بار الهـــا
از کوی تو بیرون نرود پای خیالم
نکند فرق به حالم
چه برانی ، چه بخوانی
۱۲ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۰۰
۱
۰
حصار آسمان