حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

۶۱ مطلب با موضوع «دل نوشته» ثبت شده است

يكشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۰۵ ق.ظ حصار آسمان
برتر از آنچه دیده ای در من - دست نوشته

برتر از آنچه دیده ای در من - دست نوشته

دو دریچه به نام آیینه
رو به من ، رو به قبله ام پیداست
رو به او خنده، ولی در من
گریه از پشت خنده ام پیداست

من زمستان شدم روزی که
آفتابم طلوع را گم کرد
قلب من در غروب تنهایی
گرمی و التهاب را گم کرد

یادم افتاد که بعد از تو
قلب من در سکوت شبها مرد
تکه تکه ز خود فرو رفتم
هستی و عشق، در این تنها مرد

گو تو آیا ز من نشانت هست؟
عاشقی بود که دیگر نیست!
هیچ آیا زخویش پرسیدی؟
اشتیاقی که بود، دیگر نیست؟

باطلم کردی و خودت رفتی
غریب ماندم در اوج این غربت
نه کسی که بخواند اسمم را
نه دلی که بداند این حرمت

حرمت عشق، فقط ماندن بود
تو خودت را زمن جدا کردی
از حریم دلم برون گشتی
هر چه کردی به من، به خود کردی!

ساحل و موج، کشتی و دریا
چون نباشد آب، کجا نشان دارند؟
مستی و من، تو و تردید
بی حصول عشق، کجا نشان دارند؟

عشق آمد که جان گرفته زمین
عشق آمد که غیب معنا یافت
عشق جان شد برای این مرده
عشق آمد که روح معنا یافت

باز هم در سکوت شبها من
در فراقت ستاره می چینم
نوبت وصل تو رسد یا نه؟!
آآآآه، شاید! دگر نمیبینم

بغض من بعد رفتنت گل کرد
پرت گشتم به اوج ویرانی
عاشقم من ولی نشانم کو؟
کاش بدانی ولی نمی دانی!

تشنگی، ترس، تب و تردید
با تو تا تو، با من و در من
دوست میدارم تمامت را
برتر از آنچه دیده ای در من

باز باران با دو صد گریه
رعد و برقش، بغض سنگینم
باز می خوانم به نام تو
گرچه در انتظار می میرم!

مرگ من تازه ابتدای توست
مرگ من شروع شکفتن هاست
در من آتش زن و تمامم کن
قسمتم شاید نبودن هاست

آتشت را به من نشان دادی
اندکی هم ز مهر با من گوی
صد هزاران بار گفتی نه!
یک بلی هم به عشق با من گوی

شاعری هستم که شاعر نیست!
هر چه هستم خدای می داند!
عاقبت به تو رسم یا نه؟!
جز خدایم کسی چه می داند؟!

"حصار آسمان"

  • از دفتر شعر انتهای ویرانی
  • این شعر در آینده اصلاح خواهد شد
۱۶ آبان ۹۵ ، ۰۰:۰۵ ۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان
جمعه, ۷ آبان ۱۳۹۵، ۰۵:۲۰ ب.ظ حصار آسمان
بخوان! این بار تو برایم بخوان! - دست نوشته

بخوان! این بار تو برایم بخوان! - دست نوشته

ای پیامبر من!
تو مبعوث شدی تا مرا به خود فراخوانی
حال زحمتی بکش
و یک آیه بخوان!
مثلا بگو دوستت دارم
قول میدهم تا ابد به این تک آیه چنان ایمان داشته باشم
که هرگز فکرش را هم نکنی که مومن بودن اینقدر میتوانست زیبا باشد
بخوان...
و باز قول میدهم
که از امروز تا ابد
این تک آیه تو را
سر هر کوچه و برزن
در میان هر آشفته بازار دنیایی
سر هر گلدسته و در مناره هر دل ویرانه ای
فریاد بزنند!
پس قبل از اینکه تکرار شود
قبل از اینکه اشباع شود
بخوان!
روزی خواهد آمد که همین تک آیه
مردگانی را زنده کند
مردگانی از دیار خستگی
مردگانی از دیار بی همسفری
مردگانی از دیار دل های دردمند
دیگر طاقتی نمانده
سختت نیست که جز تو کسی را نداشته باشم و تو، خاموش باشی؟
بخوان
به همین تک آیه قسم که همین کافیست...
این بار تو برایم بخوان...!



"حصار آسمان"

۰۷ آبان ۹۵ ، ۱۷:۲۰ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۵۶ ب.ظ حصار آسمان
Come Back - دست نوشته

Come Back - دست نوشته

فراموش کن طلوع خورشیدی در کاره
فراموش کن برای فردا میخوای چیکار کنی
گاهی برگرد و به عقب نگاه کن!
اگه جایی چیزی رو جا گذاشتی، باید برگردی و درستش کنی!
قبل از خواب به این فکر کن که چقدر مفید بودی!
مثل ویرایش همین متن!
باید برگردی و عقب رو نگاه کنی!
میبینی بعضی جاها فاصله اضافی گذاشتی!
بعضی جاها فاصله نزاشتی!
بعضی حروف و کلمات رو درست ادا نکردی ...
و یا درست نوشتی ولی معنی و مفهومی رو نمیرسونی!
بعضی اوقات میبینی از نظر املایی درسته ولی از نظر دستوری نه!
اگه این متن رو ویرایش نکنی، اونم هر شب، بعد از مدتی چنان زیاد میشه که دیگه ویرایشش از عهده تو خارجه!
فراموش کن تو دفتر فردا میخوای چی بنویسی!
اشتباهات قبلی از نمره ت کم میکنه!
به جایی میرسی که میبینی صفر گرفتی. اگه رسیدی نگو چرا!
چون بعضی اشتباهات خیلی برات گرون تموم میشه!
پس قبل از اینکه خیلی ازشون دور بشی، و قبل از اینکه فراموششون کنی، برگرد و درستشون کن!
اگه یه نمره عالی از آفریدگار خودت میخوای، پس درستشون کن!
ببین آیا اشکی رو جاری نکردی؟ دلی رو نشکستی؟ لبخندی رو محو نکردی؟ باوری رو چی؟ از بین نبردی؟
متن زندگی تو پر از اشتباهاتیه که تو شاید فراموششون کنی.
اما وقتی میخوای نمره خودتو ببینی، همونا از نمرت کم میکنن!
چون خدا هرگز اونا رو فراموش نمیکنه. چرا که در دفتر تو ثبت شده. خودت ثبتش کردی!
نگو که اونجا اشتباه کردم و در آینده درستش رو مینویسم!
بعضی اشتباهات هرگز جبران شدنی نیست!
مثلا جای یه کاما در متن زیر که ممکنه زندگی یا مرگ ببخشه!
بخشش، لازم نیست اعدامش کنید! == زندگی
بخشش لازم نیست، اعدامش کنید! == مرگ
اگه این حرفا رو باور داری، طوری زندگی کن که انگار هرگز فرصتی برای جبران اشتباهاتت نداری!
شاید همین الان خدا گفت: برگه ها بالا!
طوری زندگی کن که خدا به تو افتخار کنه. تا خودت به خودت افتخار کنی.
کسی باش که درست زندگی کرد و زمین رو جای بهتری برای زندگی کرد!
اگه اشتباهات امروز و دیروزت رو تصحیح کردی، میتونی ادعا کنی که در مسیر درست داری حرکت میکنی.
وگرنه حتی اگه امروز در مسیر درست باشی، یه روزی بابت نمره کمت مجبوری سرافکنده و شرمنده باشی!
یه آینده درست، از یه گذشته غلط مشتق نمیشه!
اگه راهی برای جبران داری، پس اینکارو بکن!
زمانش که بگذره، نه تو برای جبران چیزی داری و نه چیزی رو میتونی جبران کنی!


"حصار آسمان"

۲۵ مهر ۹۵ ، ۲۱:۵۶ ۱۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان
جمعه, ۱۶ مهر ۱۳۹۵، ۰۷:۲۸ ب.ظ حصار آسمان
قلب سنگین سکوت - دست نوشته

قلب سنگین سکوت - دست نوشته

وقتی کسی را میخواهی
با هر بار خواستنش از عمق جانت
و هر بار تلاش برای رسیدن به او
یک قدم از نخواستنش دور شده ای!

زمان که میگذرد، هم وفاداری خود را به اثبات رسانده ای و هم عشقت را
با خواستنش!
اما هر بار یک قدم از نخواستنش دور شده ای
باور کن

زمان که میگذرد، آنقدر دور خواهی شد؛
آنقدر از عمق جانت او را میخواهی که
دیگر نخواستنش، همانند انکار وجود توست!

مانند این است که بخواهی خون را از رگانت
و هوا را از ریه هایت به طور کامل بیرون بکشی
میمیری!
به همین راحتی!

و من امروز در مکانی از خواستنت ایستاده ام که
دیگر راه بازگشت را از یاد برده ام ...

تجلی تو در قلب من
تجلی ستاره ای نیست که هر هزار سال یکبار طلوع کند
تجلی خورشیدی است که روزی هزار مرتبه پی در پی طلوع خواهد کرد
هم گرما بخش است و هم روشنی بخش و عامل حیات
روزی که غروب کرد، این را بدان که
سرزمینم را ترک گفته ام تا شاید در سرزمینی دیگر تو را باز شناسم

این منم
قلب سنگین سکوت

"حصار آسمان"



۱۶ مهر ۹۵ ، ۱۹:۲۸ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
پرچم عشق همین گوشه پیراهن توست - دست نوشته

پرچم عشق همین گوشه پیراهن توست - دست نوشته

باور کن
تو در جایی زنده ای که
قلبی در امتداد تو
به روشنایی صبح طلوع
و به دلگیری غروب
در تاریکی شناور میشود


به همین دلگیری غروب قسم
و به تنهایی شب های تار
تو هیچگاه از قلبم برون نرفته ای
که حال بخواهی درون شوی


اگر یک شب
به هنگام تاریکی های تنهایی خود
صدای محزون غم گرفته ای را شنیدی
بدان که جایی در این عالم
شاید پشت همین خاطرات
قلبی به بی کرانگی آسمان
از نبودنت گرفته...


و اگر صدای نجوایی را شنیدی
به دنبال قاصدکی بگرد
که به دنبال تو سرگردان کرده ام


مگذار که قلب گرفته شب بمیرد
مگذار دست سرد و سنگین زمان
تو را از من- ای همه هستی من - بگیرد


گوش کن
این دل گرفته من با تو سخن ها دارد...
این قلب شکسته
التیامش به دست توست


مگر از تو چیزی کم شود
اگر شبی به ویرانه های این دل خراب و دیوانه ات قدمی بگذاری
شمعی بیفروزی
عودی روشن کنی
و به یاد خاطرات دیرین
ساعتی را درنگ کنی؟


تا جان را بر این دل سنگین تر نکرده ای...
دریاب
دریاب خستگان دیار غربتت را
دریاب دیوانگان پای در بندت را
دریاب شکسته دلی دردمند را
دریاب...


اکنون این شب و این تو
و این مشتی خاطرات که تمام هستی منند...
من برای دوست داشتن تو
تا این حد
چیزی را گم کرده ام به نام منطق
باور کن با منطق نمیشود اینقدر دوستت داشت!


من چیزی ندارم جز تو
چیزی نمیخواهم جز بودن تو
از تمام دنیا و بودن های آن
تویی میخواهم و دلی برای بستن
عاشقی را با دنیا چکار؟


بی انصاف نباش
این همه شب من منتظر تو ماندم
یک شبش را بیا...
نگذار این چشم ها به راه خشک شوند...

"حصار آسمان"

  • بازنشر شده
۰۸ مهر ۹۵ ، ۲۰:۰۰ ۱۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۵، ۰۱:۰۱ ب.ظ حصار آسمان
به رسم وفا - دست نوشته

به رسم وفا - دست نوشته

باید اشک بریزم
و جمع کنم برای روز مبادا
روزی که نیاز شد باورهایم را بشویم
و تردیدها را بزدایم

در آن چشمه پاک و روشن خواهم شست
و رو به روی تو خواهم ایستاد
با قلبی نو
ولی آکنده از عشق تو
با باورهایی صیقل یافته
از امواج خروشان اشک هایم

چشم در چشم تو بدوزم
بگویم که دوست داشتن
هیچگاه اشتباه نبود
و همینطور هیچکدام از شب های بیداری مان
تا صبح...
دل بستن جرم بزرگ نیست
که دل شکستن!


بگویم که گناه، یعنی بی وفایی
یعنی تنها گذاردن
یعنی شکستنِ دل

و من رویای بیهودگی در دل نداشتم
چرا که من اهل دیار بیهودگان نیستم
برای من فرقیست ژرف میان نگاه ها
میان عشق ها!

دست هایم را بالا میبرم
بالاتر از درختان سرو
در من میتوانی دلی را بجویی
که این بار بر خلاف تمام آن بار ها، "دل" باشد و بس
و نشانی را بجویی
که قرار است مقصد را نشان دهد

میتوانی در سکوتم
خشم هزاران فریاد را بخوانی
و در دست هایم
اثر هزاران سال کوه کندن را ببینی

من نه مرد سکوتم؛
و نه مرد دل بریدن!
من مرد عشقم!
مرد آمدن و نرفتن
مرد دل بستن و مرد عاشقانه های پر صلابت
اگر عاشقی جرم است، من مجرم ترینم

انسانها چقدر خوش خیالند
که ادعای عشق دارند
عشق، همان مناجات های گاه و بیگاه من است

عشق همین بغض فروخفته گلوی من است
عشق همین نگاه منتظر و امید نا گسستنی من است
به برپایی دوباره عشق در میان کرانه دلهایمان

عشق ، عبور ثانیه هاییست که بی تو میگذرند
سخت میگذرند اما
سر به ابتذال پیوستن به خاطره را فرو نمی آورند
جاودانه اند

عشق، تنها برگی ست
که پاییز برگ ریز
با تمام قدرت بر سرش هجمه آورده
غافل از آنکه امید در پس دیواره ای ستبر
هنوز از تک و پو نیفتاده

و این مردمان از عشق چه میدانند؟
جز بوسه و آغوشی
و گفتن چند دوستت دارم رنگ و رو رفته!
تلاشی بی شک منجر به پیروزی را چکار با اراده عشق؟

عشق زمانی هویداست که هیچ امیدی نیست
تمام تلاش ها محکوم به شکست اند
و تو باز هم در پی جوانه زدنی...

آری هر روز آفتاب طلوع خواهد کرد
و این برای هر کس معنایی متفاوت دارد
روزی بازخواهم گشت

روزی که بازگردم
دیگر باید فکری به حال عشق های رنگ و رو رفته تان بکنید
چرا که نور شمع، نخواهد توانست جدلی با سراج داشته باشد
عشقم را برای آن روز مبادا
به دستان خالقی سپرده ام
تا از دسترس تمامی شما محفوظ باشد

روزی خواهد آمد
بی شک
که از گریه های شبانگاه سوال شود
و از بی وفایی های پست
از شرم نگاه ها
از قلب های شکسته
از امید های گسسته
از جایگاه های ترک شده
از محبت های به هدر رفته
از عشق های واگذاشته

و آن روز چه کس را
یارای پاسخ است؟

او تو را نیافرید
که آنچنان در لذت های پست فرو روی
که مقصد را فراموش کنی
و آنچنان خود را ببینی
که مخلوقی را نادیده انگاری
و دلی را از هست و نیست ملتهب سازی
آنچنان که هم خود را
و هم دنیا و هم خدا را
از یاد ببرد...

محبت؛
امید من است
تنها گلی که در مواقع شگفت جوانه میزند
امید رویش هست
هنوز خدا هست
عشق هست
من نیز به رسم وفا، هستم


"حصار آسمان"



۳۰ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۰۱ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حصار آسمان
شنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
تا خوشبختی دوباره، فاصله ای نیست - دست نوشته

تا خوشبختی دوباره، فاصله ای نیست - دست نوشته

من از این همه
تنها آغوشی می خواستم
که ترانه ی ناامیدی هایم
میان گرمایش آب شود و فرو ریزد
همین یک بهانه کافی بود
برای تکرار این اشتباه
برای تکرار عشق
خطوط نگاهت برای ترانه هایم جای خالی نداشت
دریا سرابی بیش نبود
آن امواج لرزان
به صحرایی سوزان ختم می شد
تن به سراب این دریا زدن
پوستم را سوزاند و هزار پاره کرد
زمان خوبی برای عاشقی نبود!
اما عاشقی هیچگاه اشتباه نبود
دوباره شروع خواهم کرد
دوباره از نو عاشقت خواهم شد
مثل هزاران شبی که گذشت...
دیگران راه را دیدند و من، مقصد را
حالا اما ایستاده ام
چون کوه
تاوانم هر چه باشد، باشد!
راهی که به تو ختم شود
ارزش پیمودن را دارد...
و میدانم که روزی بالاخره
بوته محبتم، جوانه خواهد زد
و گل خواهد داد
گل هایی با شمیم یاس
پر از بوی خدا
و آنگاه بر این راه
در آن سوی افق
نمایان خواهی شد
با دشتی سرسبز از یاس های خوشبو
در سینه ات...
آری، محبت همیشه جوانه خواهد زد
تا خوشبختی دوباره، فاصله ای نیست
و این عشق مظلوم، دوباره سربلند خواهد شد...


"حصار آسمان"

۲۷ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۰۰ ۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان