حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

۷۲۳ مطلب با موضوع «اشعار» ثبت شده است

شادمان گفتی از آن عاشق تنها چه خبر

شادمان گفتی از آن عاشق تنها چه خبر
خبری نیست، بپرس از غم دنیا چه خبر؟

خاطرم هست رقیبان پر از کینۀ من
همنشینان تو بودند، از آنها چه خبر؟

همه لب‌تشنه ، تو دریایی و من ماهی تنگ
از کنارآمدگان با لب دریا چه خبر؟

زاهدی دست به گیسوی رهای تو رساند
عاشقی گفت که از عالم بالا چه خبر؟

باز دیروز به من وعدۀ فردا دادی
آه پیمان شکن از وعدۀ فردا چه خبر؟

#سجاد_سامانی

۲۴ تیر ۹۶ ، ۱۴:۰۰ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان

دانه ی دیوانگی را در دلم پاشید و رفت

روز اول بی هوا قلب مرا دزدید و رفت
روز دوم آمد و اسم مرا پرسید و رفت

روز سوم آخ! خالی هم کنار لب گذاشت
دانه ی دیوانگی را در دلم پاشید و رفت

روز چارم دانه اش گل داد و او با زیرکی
آن غزل را از لبم نه از نگاهم چید و رفت

با لباس قهوه ای آن روز فالم را گرفت
خویش را در چشمهای بیقرارم دید و رفت

فیل را هم این بلا از پا می اندازد خدا !
هی لب فنجان خود را پیش من بوسید و رفت

او که طرز خندهاش خانه خرابم کرده بود
با تبسم حال اهل خانه را پرسید و رفت

تا بچرخانم دلش را نذرها کردم ولی
جای دل، از بخت بد، دلبر خودش چرخید و رفت

زیر باران راه رفتن، گفت می چسبد چقدر!
با همین حالش به من حال دعا بخشید و رفت

استجابت شد چه بارانی گرفت آنشب ولی
بی من او بارانیش را پا شد و پوشید و رفت

روز آخر بی دعا بی ابر هم باران گرفت
دید اشکم را نمیدانم چرا خندید و رفت

#قاسم_صرافان

۲۴ تیر ۹۶ ، ۱۳:۰۰ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان

آن وقت اگر که بغض تو نشکست، می روم

امروز هم به خاطره پیوست ، می روم
من ، آنی ام که عاقبت از دست می روم

سُکری نشانده ای وسط ابروان خود
هشیار بودم آمدم و مست می روم

غیر از تو من به هیچکسی دل نبسته ام
حتی اگر که با تو به بن بست می روم!

بُگذار تا ز حال دلم با خبر شوی
آن وقت اگر که بغض تو نشکست، می روم...

چیزی برای باختن اینجا نمانده است
ای عشق! من بدون تو از دست می روم...

#نفیسه_سادات_موسوی

۲۴ تیر ۹۶ ، ۱۲:۰۰ ۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان

فرقی میان طعم شراب و شرنگ نیست

بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست

سوگند می خورم به مرام پرندگان
در عرف ما سزای پریدن تفنگ نیست

در کارگاه رنگرزان دیار ما
رنگی برای پوشش آثار ننگ نیست

از بردگی مقام بلالی گرفته اند
در مکتبی که عزت انسان به رنگ نیست

دارد بهار می گذرد با شتاب عمر
فکری کنید که فرصت پلکی درنگ نیست

وقتی که عاشقانه بنوشی پیاله را
فرقی میان طعم شراب و شرنگ نیست

تنها یکی به قله ی تاریخ می رسد
هر مرد پاشکسته که تیمور لنگ نیست

#محمد_سلمانی

۲۴ تیر ۹۶ ، ۱۱:۰۰ ۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حصار آسمان

همدردیَت کجاست؟ هوای دلم گرفت

قلبم از اعتنای کمت سکته می کند
حتی غزل، به یادِ غَمَت سکته می‌ کند

یکباره، بارِ هر دو جهان را به من نده
ابلیس از این همه کَرَمت سکته می‌کند

در سایه‌ات زمین عرقِ سرد کرده است
مثلِ زمان که در قَدَمت سکته می‌کند

سوگند خورده‌ای و به آدم نگفته‌ای
مغزِ فرشته از قَسَمت سکته می‌کند

همدردیَت کجاست؟ هوای دلم گرفت
عاشق، بدونِ چشمِ نَمَت سکته می‌کند

#افشین_یداللهی

۲۴ تیر ۹۶ ، ۱۰:۰۰ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان

دنیا بدون عشق خودش یک جهنم است

محبوب من جهان ، غزلی عاشقانه است
این بهترین تصور من از زمانه است !

در چارچوب آبی دنیا حیات ما
یک لحظه استراحت در قهوه خانه است

دنیا به لطف عشق چنین دیدنی شده
چون آتشی که جلوه ی آن در زبانه است !

اما بدون عشق ، جهان با جنون جنگ
میدان یک مسابقه ی وحشیانه است !

دنیا بدون عشق خودش یک جهنم است
توصیف یک جهنم دیگر نشانه است !

عاشق شو تا سرشت جهان را عوض کنیم
با من بخوان که فرصت ما یک ترانه است !

ما خسته ایم از این قفسِ صد هزار قفل
دلتنگی و کدورت و غربت بهانه است !

#غلامرضا_طریقی

۲۴ تیر ۹۶ ، ۰۹:۰۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حصار آسمان

نماز با دل سنگم کنار می آید

دعای قوم نشسته به بار می آید
اگر که رحم به این روزگار می آید!

زمانه این همه خون را ندیده می گیرد
نگو که ناله ما در شمار می آید

مرا فریب نده با سه ماه اول سال
بگو به خانه ما کی بهار می آید؟

نشد که بشکندش، خود شکسته خواهد شد
نماز با دل سنگم کنار می آید

صفای سفره عقد و نوای مجلس ختم
کجا جز این دو سه، قرآن به کار می آید؟

#علی_کریمان

۲۴ تیر ۹۶ ، ۰۸:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حصار آسمان