حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

۷۲۳ مطلب با موضوع «اشعار» ثبت شده است

جمعه, ۷ مهر ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
اشک اگر در غم تو خون بشود جایز است

اشک اگر در غم تو خون بشود جایز است

در حرمت هر که گدا شد خود او پادشاست
هر که گریزان شده از مهر تو همچون گداست

خادم تو با دل محزون خودش آمده ست
گر تو نباشی دل مجنون به عدم مبتلاست

اصغر تو با لب خشکیده ی خود پر کشید
حرمله با تیر و کمانش همگی در بلاست

شمر ستمکار لعین الابد الآبدین
رحم خدا بر تن بدکار و نجس نا رواست

اشک همه سینه زنانت صنما یا حسین
با همه ی ذنب و گناهان و خطا بی ریاست

اشک اگر در غم تو خون بشود جایز است
جز به غمت اشک و غم و ماتم ما بر فناست

بر دل من حسرت بین الحرمینت به جاست
سرور و سالار شهیدان دل من بی نواست

دست گل عشق و وفا ماه بنی هاشم است
ماه هم از شدت شرمندگی اش در خفاست

#علی_محمد_یاری

۰۷ مهر ۹۶ ، ۱۷:۰۰ ۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
ابرم و رحمت من موجب زحمت شده است

ابرم و رحمت من موجب زحمت شده است

پیش "عقل" از ستمِ عشق شکایت کردم
به یهودی، گِله از ظلمِ "مسلمان"، بردم!

شرم بوده است و یا شوق؟ نمیدانم شیخ!
دکمه اى باز شد و سر به گریبان بردم!

ابرم و رحمت من موجب زحمت شده است
سیل افتاده به هر نقطه که باران بردم

شهر پاى تو زبان ریخت و من سر دادم
دیگران زیره و من چشم به کرمان بردم!

#حسین_زحمتکش
#از_عشق_برگشته

۰۶ مهر ۹۶ ، ۱۷:۰۰ ۱۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
از بس شلوغ بود خیابان، دلم گرفت

از بس شلوغ بود خیابان، دلم گرفت

هم در هوای ابری آبان دلم گرفت
هم در سکوت سرد زمستان دلم گرفت

هرجا که عاشقی به مراد دلش رسید
هرجا گرفت نم نم باران دلم گرفت

هرجا که خنده بر لب معشوقه ای نشست
یا اینکه کرد زلف پریشان، دلم گرفت

بیرون زدم ز خانه که حالم عوض شود
از بس شلوغ بود خیابان دلم گرفت

امروز جمعه نیست، ولی با نبودنت
مانند عصر جمعه ی تهران دلم گرفت

#مجید_ترکابادی

۰۶ مهر ۹۶ ، ۱۲:۰۰ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
دل دیوانهِ تنها، دل تنگ

دل دیوانهِ تنها، دل تنگ

سر خود را مزن اینگونه به سنگ
دل دیوانهِ تنها، دل تنگ
منشین در پس این بهت گران
مدران جامه جان را مدران
مکن ای خسته درین بغض درنگ
دل دیوانهِ تنها، دل تنگ
پیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی است
قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی است
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دل آزارترین شد چه دل آزارترین؟
نه همین سردی و بیگانگی از حد گذراند
نه همین در غمت اینگونه نشاند
با تو چون دشمن دارد سر جنگ
دل دیوانهِ تنها، دل تنگ
ناله از درد مکن
آتشی را که در آن زیسته ای سرد مکن
با غمش باز بمان
سرخ رو باش ازین عشق و سرافراز بمان
راه عشق است که همواره شود از خون رنگ
دل دیوانهِ تنها، دل تنگ

#فریدون_مشیری
⭐️شعر ستاره دار حصار آسمان
باز نشر شده

۰۵ مهر ۹۶ ، ۱۷:۰۰ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
داغی بزن از بوسه به پیشانی سردم

داغی بزن از بوسه به پیشانی سردم

ای بکر ترین برکه! هلا سوره ی صافی!
پرهیز کن از این همه پرهیز اضافی!

داغی بزن از بوسه به پیشانی سردم
بد نام که هستیم به اندازه ی کافی!

تلخینه ی آمیخته با هر سخنت را
صد شکر! شکرپاش لبت کرده تلافی

با یافتن چشم تو آرام گرفتم
چون شاعر درمانده پس از کشف قوافی

چندی ست که سردم شده دور از دم گرمت..
بر گردنم از بوسه مگر شال ببافی...

#علیرضا_بدیع
از کتاب #چله_تاک
#انتشارات_فصل_پنجم

۰۴ مهر ۹۶ ، ۱۷:۰۰ ۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
جان فدا در ره جانانه عشقیم هنوز

جان فدا در ره جانانه عشقیم هنوز

ما مقیم درِ میخانۀ عشقیم هنوز
مست از بادۀ پیمانۀ عشقیم هنوز

عاشقی شیوۀ ما باده کشی پیشه ماست
در جهان شهره و افسانۀ عشقیم هنوز

کس خبردار ز احوالِ دلِ ما نشود
بیخود و واله و دیوانۀ عشقیم هنوز

شمعِ عشقست فروزنده و سوزنده مدام
بال و پر سوخته، پروانۀ عشقیم هنوز

جان به کف، خنده به لب، شعله به دل، شور به سر
جان فدا در رهِ جانانۀ عشقیم هنوز

ما خرابات نشینان به سماوات رویم
گر چه خاکِ در میخانۀ عشقیم هنوز

صابر از مرحمتِ دوست ثناخوان شد و گفت
محرمِ مجلسِ شاهانۀ عشقیم هنوز

#صابر_کرمانی

۰۳ مهر ۹۶ ، ۱۷:۰۰ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
انصاف نباشد که تو ما را نشناسی!

انصاف نباشد که تو ما را نشناسی!

اِنصاف نباشد که تو ما را نشناسی
این کشته‌ احساس و بلا را نشناسی

بازیچه‌ اطفال و پریشان ز ملالم
دیوانه‌ اَنگشت نما را نشناسی

از مکر و فریبِ تو دلم غرقه‌ی خون است
دلسوخته‌ عشق خدا را نشناسی

آرام ندارم نَفسی محوِ جنونم
این دلشده‌ی بی‌سرو پا را نشناسی

کس با خبر از وحشتِ تنهائی من نیست
غم‌پرورِ آغوشِ جفا را نشناسی

من بحرِ پر از جوش و خروشِ غمِ عشقم
این عاشقِ با مهر و وفا را نشناسی

افسون شده‌ چشمِ سیه مستِ تو باشم
سَرمستِ خراباتِ صفا را نشناسی

این درد مرا کُشت که نشناخت مرا کس
ز آن نیز بَتر چونکه تو ما را نشناسی

من زنده برای دلِ شوریده سرانم
آواره‌ی صحرای فنا را نشناسی

شُور دلِ من شور بیافکنده به عالم
دلداده‌ی پُر شُور و نوا را نشناسی

از خویش بُریدم چو شدم واله‌ی عشقت
آن صابرِ از خویش رها را نشناسی

#صابر_کرمانی

۰۲ مهر ۹۶ ، ۲۲:۰۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حصار آسمان