به پایان رسیدیم امّا نکردیم آغاز
فرو ریخت پَرها
نکردیم پرواز
ببخشای
ای روشنِ عشق بر ما
به پایان رسیدیم امّا نکردیم آغاز
فرو ریخت پَرها
نکردیم پرواز
ببخشای
ای روشنِ عشق بر ما
از کنارِ منِ افسرده یِ تنها تو مرو
دیگران گر همه رفتند، خدا را تو مرو
اشک اگر می چکد از دیده، تو در دیده بمان
موج اگر می رود ای گوهر دریا تو مرو
بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
به کجا روم ز دستت که نمیدهی مجالی
نه ره گریز دارم نه طریق آشنایی
چه غم اوفتادهای را که تواند احتیالی؟
وقتی ارزشها عوض شوند
عوضی ها با ارزش میشوند!
در دنیایی که مردها
نان را از نامرد گدایی میکنند
من از آنکه دو انگشت بر او باشد
انگشت بر میدارم!
بگذار آنچه از دست رفتنی ست
از دست برود!
رقیب، یک آزمایشگر حقیر بیش نیست!
"نادر ابراهیمی"
عشق به دیگری، ضرورت نیست
حادثه است!
عشق به وطن ضرورت است
نه حادثه!
عشق به خدا ترکیبی ست از
ضرورت و حادثه!
"نادر ابراهیمی"
در قلزم می همچو حباب است دل ما
از خانه به دوشان شراب است دل ما
موقوف نسیمی است ز هم ریختن ما
چون برگ خزان پا به رکاب است دل ما