برای خانه سوخته
باز شاید بشود
خانه یی بنا کرد
دل سوخته را بگو چه کنیم؟
"نادر ابراهیمی"
کتاب: آتش بدون دود جلد هفتم
برای خانه سوخته
باز شاید بشود
خانه یی بنا کرد
دل سوخته را بگو چه کنیم؟
"نادر ابراهیمی"
کتاب: آتش بدون دود جلد هفتم
سرکه هفت ساله را از لب او حلاوتی
خار بنان خشک را از گل او طراوتی
جان و دل فسرده را از نظرش گشایشی
سنگ سیاه مرده را از گذرش سعادتی
قلب، مهمانخانه نیست که آدم ها بیایند
دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند
قلب، لانه ی گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود
و در پاییز باد آن را با خودش ببرد
قلب، راستش نمی دانم چیست
اما این را می دانم که فقط جای آدمهای خیلی خیلی خوب است
یک عاشقانه آرام
"نادر ابراهیمی"
نان پاره ز من بستان ، جان پاره نخواهد شد
آواره عشق ما ، آواره نخواهد شد
آن را که منم خرقه ، عریان نشود هرگز
وان را که منم چاره ، بیچاره نخواهد شد
مرا تصدیق کنی یا انکار
مرا سرآغازی بپنداری یا پایان
من در پایان پایان ها فرو نمی روم
مرا بشنوی یا نه
دگرباره بشوریدم ، بدان سانم به جان تو
که راه خانه خود را ، نمی دانم به جان تو
من آن دیوانه ی بندم ، که دیوان را همیبندم
زبان عشق میدانم ، سلیمانم به جان تو
آن چیزی که عشق را
تجربه ای حیرت انگیز می کند
عمق محبت نیست
عمق تعهد ست
که سخت هم پیدا میشود...!
"ویکتور هوگو"