حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

چهارشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ق.ظ حصار آسمان
با که باید گفت این حال عجیب؟

با که باید گفت این حال عجیب؟

گفت دانایی که گرگی خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر

لاجرم جاری است پیکاری سترگ
روز و شب مابین این انسان و گرگ

زور بازو چاره ی این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست

ای بسا انسان رنجور پریش
سخت پیچیده گلوی گرگ خویش

وی بسا زور آفرین مرد دلیر
هست در چنگال گرگ خود اسیر

هر که گرگش را دراندازد به خاک
رفته رفته می شود انسان پاک

وانکه از گرگش خورد هردم شکست
گرچه انسان مینماید گرگ هست

وانکه با گرگش مدارا می کند
خلق و خوی گرگ پیدا می کند

در جوانی جان گرگت را بگیر
وای اگر این گرگ گردد با تو پیر

روز پیری گر تو باشی همچو شیر
ناتوانی در مصاف گرگ پیر

مردمان گر یکدگر را می درند
گرگ هاشان رهنما و رهبرند

اینکه انسان هست اینسان دردمند
گرگها فرمانروایی می کنند

وان ستمکاران که با هم محرمند
گرگهاشان آشنایان همند

گرگها همراه و انسانها غریب
با که باید گفت این حال عجیب؟

#فریدون_مشیری

۱۰ آبان ۹۶ ، ۰۸:۰۰ ۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۹ آبان ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
کی ام من؟ روزه داری در میان روزه خوارانم

کی ام من؟ روزه داری در میان روزه خوارانم

مرا کُشتند و تن کردند رختِ سوگ، یارانم!
برایم مضحک است آه و فغانِ سوگوارانم
 
قطاری کهنه ام، اما چه جای شکوه از مردم؟!
شکسته شیشه ام را سنگِ لطفِ همقطارانم
 
مرا از لشکر دشمن هراسی نیست، میترسم
که جانم را بگیرند آخر سر، جان نثارانم
 
تو را با دیگران می بینم و در "صبر" می سوزم
کی ام من؟ روزه داری در میان روزه خوارانم
 
به تو اصلا نمی آیم، به تو ای خوبی مطلق
کنارِ تو چنان عکس رضاخان در جــــمارانم!
 
تو هم نه، دیگری با چشم مستش میکشد ما را
امید زنده ماندن نیست، شمعی زیر بارانم...
 
#حسین_زحمتکش

۰۹ آبان ۹۶ ، ۱۷:۰۰ ۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۹ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
من چه ام!؟ زرد ترین برگِ خزان، این از من

من چه ام!؟ زرد ترین برگِ خزان، این از من

برفِ آوازم در گوشِ چه سنگین از تو
رقص، بهمن شده و ریخته پایین از تو

دور مى گیرى و در پاى تو انبوهِ سپید
چینىِ دامنه و دامنِ پُر چین از تو

تا ابد تشنگى داغِ "مرنجاب" از من
تا همیشه جریانِ خُنکِ "فین" از تو

شربتِ تلخِ شبِ تیرهء کاشان از من
ماه؛ این خربزه ى روشنِ شیرین از تو

من چه ام!؟ زرد ترین برگِ خزان، این از من
تو چه!؟ سرسبزترین ماهِ بهار، این از تو

#مهدی_فرجی
میخانه بى خواب/ انتشارات فصل پنجم

۰۹ آبان ۹۶ ، ۱۲:۰۰ ۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۹ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ق.ظ حصار آسمان
عشق نوعی میلاد است

عشق نوعی میلاد است

عشق نوعی میلاد است
اگر پس از عشق، همان انسانی باشیم که پیش از عشق بودیم، به این معناست که به قدر کافی دوست نداشته ایم.
اگر کسی را دوست داشته باشی، با معناترین کاری که میتوانی به خاطر او انجام دهی، تغییر کردن است!
باید چنان تغییر کنی که تو از تو بودن به در آیی.
 
#الیف_شافاک

۰۹ آبان ۹۶ ، ۰۸:۰۰ ۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
گرفته بوی گل پیراهن من

گرفته بوی گل پیراهن من

دو دستم ساقه سبز دعایت
گل اشکم نثار خاک پایت

دلم در شاخه یاد تو پیچید
چو نیلوفر شکفتم در هوایت

به یادت داغ بر دل می نشانم
زدیده خون به دامن می فشانم

چو نی گر نالم از سوز جدایی
نیستان را به آتش می کشانم

به یادت ای چراغ روشن من
ز داغ دل بسوزد دامن من

ز بس در دل گل یادت شکوفاست
گرفته بوی گل پیراهن من

#قیصر_امین_پور

۰۸ آبان ۹۶ ، ۲۲:۰۰ ۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
ما آب روانیم که از جوی تو رفتیم

ما آب روانیم که از جوی تو رفتیم

سوگند به موی تو که از کوی تو رفتیم
از کوی تو آشفته تر از موی تو رفتیم

بگذار بمانند حریفان همه چون ریگ
ما آب روانیم که از جوی تو رفتیم

وصل تو به آن منت جانکاه نیرزد
تا دوزخ هجر تو ز مینوی تو رفتیم

چون آن سخن تلخ که ناگاه شبی رفت
از آن لب شیرین سخنگوی تو رفتیم

ای عود شبی ما و تورا سوخت به بزمی
هنگام سحر حیف که چون بوی تو رفتیم

زین پیش نماندیم که آزرده نگردی
چون عاشقی و دوستی از خوی تو رفتیم

#سیمین_بهبهانی

۰۸ آبان ۹۶ ، ۱۷:۰۰ ۸ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
باز برگرد به دلتنگی قبل از باران

باز برگرد به دلتنگی قبل از باران

همچنان وعده‌ی بخشایش شاهنشاهش
می‌کشد گمشدگان را به زیارتگاهش

نه در آیینه فهم است؛ نه در شیشه وهم
عاقلان آینه خوانندش و مستان آهش

به من از آتش او در شب پروانه شدن
نرسیده است به جز دلهره جانکاهش

از هم آغوشی دریا به فراموشی خاک
ماهی عمر چه دید از سفر کوتاهش؟

کفن برف کجا؟ پیرهن برگ کجا؟
خسته‌ام مثل درختی که از آذر ماهش

باز برگرد به دلتنگی قبل از باران
سوره توبه رسیده است به بسم الله‌اش

#فاضل_نظری
از مجموعه #اقلیت

۰۸ آبان ۹۶ ، ۱۲:۰۰ ۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان