میخواهم وقتی که میروی
ای دخترک سفیدِ برفی
مرا هم با خود ببری
میخواهم وقتی که میروی
ای دخترک سفیدِ برفی
مرا هم با خود ببری
اگر تو باز نگردی
امیدِ آمدنت را، به گور خواهم برد
و کَس نمیداند
که در فراق تو دیگر
چگونه خواهم زیست
چگونه خواهم، مُرد...
گاهی
نباید بخشید
کسی که بارها او را بخشیدی و نفهمید!
تا این بار در آرزوی بخشش تو باشد!
ﻣﯿﺸــــﻮﺩ
ﺭﻓﺖ ﻭ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﻪ ﻣﻘﺼـــــــﺪ ﺭﺳﯿــــــــﺪ ...
ﻣﯿﺸــــﻮﺩ
ﺑﺎ ﺷﺘــــــﺎﺏ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔــــﻞ ﻫﺎﯼ ﮐﻨﺎﺭ ﺟــــــﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪ ...
ﺣﯿﻒ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ !
ﺭﻫـــﮕﺬﺭ ﮐﻤﯽ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺗﺮ ...
ﺍﯾﻨﺠـــــــﺎ ﺯﻧﺪﮔﯿــــﺴﺖ ....
نسیم خوش خبر! از نور چشم من چه خبر؟
همیشه در سفر! از بوی پیرهن چه خبر؟
تو پیکی و همه پیغام عاشقان داری
از آن پری، گل قاصد! برای من چه خبر؟
حال من حـــــــال اسیریست که هنگام فرار
یادش افتاد کسی منتظرش نیست، نرفت!
من که اصرار ندارم
تو خودت مختاری
یا بمان
یا که نرو
یا نگهت میدارم!
"محسن مرادی"