حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

۸۱۳ مطلب با موضوع «نویسندگان و اشخاص» ثبت شده است

چهارشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۱۲ ق.ظ حصار آسمان
پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است!

پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است!

پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است
پشت سر هر آنچه که دوستش می داری
و تو برای این که معشوقت را از دست ندهی
بهتر است بالاتر را نگاه نکنی
زیرا ممکن است چشمت به خدا بیفتد
و او آنقدر بزرگ است
که هر چیز پیش او کوچک جلوه می کند

پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است
اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولی
اگر عشقت گذراست و تفننی و تفریحی
خدا چندان کاری به کارَت ندارد
اجازه می دهد که عاشقی کنی
تماشایت می کند و می گذارد که شادمان باشی . . .

اما هر چه که در عشق ثابت قدم تر شوی
خدا با تو سختگیرتر می شود
هر قدر که در عاشقی عمیق‌تر شوی و پاکبازتر
و هر اندازه که عشقت ناب تر شود و زیباتر
بیشتر باید از خدا بترسی
زیرا خدا از عشق های پاک و عمیق و ناب و زیبا نمی گذرد
مگر آنکه آن را به نام خودش تمام کند

پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است
و هر گامی که تو در عشق برمی داری
خدا هم گامی در غیرت برمی دارد
تو عاشق تر می شوی و خدا غیورتر
و آنگاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی است
و وصل چه ممکن و عشق چه آسان
خدا وارد کار می شود و خیالت را درهم می ریزد
و معشوقت را درهم می کوبد
معشوقت، هر کس که باشد
و هر جا که باشد و هر قدر که باشد
خدا هرگز نمی گذارد میان تو و او، چیزی فاصله بیندازد
معشوقت می شکند و تو ناامید می شوی
و نمی دانی که ناامیدی زیباترین نتیجه عشق است
ناامیدی از اینجا و آنجا
ناامیدی از این کس و آن کس
ناامیدی از این چیز و آن چیز

تو ناامید می شوی و گمان می کنی
که عشق بیهوده ترین کارهاست
و بر آنی که شکست خورده ای
و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق
و آن همه عشق را تلف کرده ای
اما خوب که نگاه کنی
می بینی حتی قطره ای از عشقت
حتی قطره ای هم هدر نرفته است
خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویش برداشته
و به حساب خود گذاشته است

خدا به تو می گوید:
مگر نمی دانستی
که پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است؟
تو برای من بود که این همه راه آمده ای
و برای من بود که این همه رنج برده ای
و برای من بود که اینهمه عشق ورزیده ای
پس به پاس این ؛ قلبت را و روحت را و دنیایت را وسعت می بخشم
و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم.
و این ثروتی است که هیچ کس ندارد
تا به تو ارزانی اش کند

فردا اما تو باز عاشق می شوی
تا عمیق تر شوی و وسیع تر و بزرگ تر و ناامیدتر
تا بی نیازتر شوی و به او نزدیکتر

راستی :
اما چه زیباست
و چه باشکوه و چه شورانگیز
که پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است!

"عرفان نظر آهاری"

۳۱ خرداد ۹۶ ، ۰۳:۱۲ ۱۴ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۰۱ ب.ظ حصار آسمان
ای کاش میفهمیدی ...

ای کاش میفهمیدی ...

من به بی‌رحمی «اتفاق» معتقدم. به اینکه وقتی میفته، می‌خواد زندگیت رو زیر و رو کنه. وگرنه من که یک عمر، خودم بودم و خودم.
تو یادت نمیاد، من غروبا می‌نشستم پشت همین پنجره، دستم رو می‌ذاشتم زیر چونم و آدمایی رو نگاه می‌کردم که بود و نبودشون برام فرقی نمی‌کرد.
تو خبر نداری، من همینجا با هر لبی که به لیوان چایی می‌زدم، به حماقت هر دو نفری که شونه به شونه‌ی هم راه می‌رفتن می‌خندیدم.
اون وقتا چه می‌‌دونستم روز بارونی چیه؟
غروب جمعه چه دردیه؟
انتظار چی مرگیه؟
من فقط یه بار چشمام رو بستم.
فقط یه بار بستم و وقتی باز کردم، دیدم «تو» وسط زندگیمی. دقیقا وسط زندگیم.

من اصلا قبل از تو...
تو نمی‌دونی، وقتی نیومده بودی من حتی معنی «قبل» و «بعد» رو نمی‌دونستم.
من حتی نمی‌دونستم از پشت پنجره، با آدمی که زیر بارون داره تنها قدم می‌زنه باید همدردی کنم.
من انقدر پرت بودم که نمی‌دونستم به اون دو نفری که دارن با هم راه می‌رن باید حسادت کنم.
من فکرشم نمی‌کردم که یک روز، خودم رو پیش یکی دیگه جا بذارم.
شاید تو بی‌تقصیر بودی، اما کاش می‌فهمیدی؛
یا از اول نباید میومدی، یا وقتی اومدی، حق رفتن نداشتی.

 

"پویا جمشیدی"
"دلتنگی‌های احمقانه"

۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۰۱ ۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
نگذاریم که عشق، در حد خاطره، حقیر و مصرفی شود

نگذاریم که عشق، در حد خاطره، حقیر و مصرفی شود

حافظه برای عتیقه کردن عشق نیست، برای زنده نگه داشتن عشق است. عشق، در قاب یادها، پرنده ای ست در قفس. عشق طالب حضور است و پرواز، نه امنیت و قاب.
چیزهایی را که از کف می روند و باز نمی گردند، حق است که به خاطره تبدیل کنیم و در حافظه نگهداریم... اما نگذاریم که عشق، در حد خاطره، حقیر و مصرفی شود.
ترک عشق کنیم، بهتر از آن است که عشق را به یک مشت یاد بی رنگ و بو تبدیل کنیم؛ یادهای بی صدایی که صدا را در ذهن فرسوده ی خویش و نه در روح به آن می افزاییم تا ریاکارانه باورکنیم که هنوز، فریادهای دوست داشتن را می شنویم.

"نادر ابراهیمی"

از کتاب: یک عاشقانه آرام / ص70-74

۲۸ بهمن ۹۵ ، ۱۷:۰۰ ۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ق.ظ حصار آسمان
آغازگر یک انقلاب ویرانگر

آغازگر یک انقلاب ویرانگر

یک‌رنگی ات بیقرارم می کند
در اتاقی که
پنجره اش رو به دوربین های مخفی باز می شود
و نور می گیرد از چراغ قوه سربازی
که عاشقی های مرا می پاید
و از نفس های داغ تو شماره برمی دارد
ظلمت مرطوبت تازه ام می کند
آنقدر که باور نمی کنم
همان چروکیده سالیان تحت تعقیبم
ارتکاب گناه با تو
تجربه دلچسب یک شورشی است
آنگاه که از مراسم تیرباران خود گریخته باشد
و بوسه هایت
شلیک گلوله ای است
آغازگر یک انقلاب ویرانگر.

"فرنگیس شنتیا"

از کتاب: در انفرادی آفتاب / انتشارات فصل پنجم / چاپ اول 94

۲۸ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۰۰ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۲:۱۰ ب.ظ حصار آسمان
پشت بر محراب دل کردن خطاست

پشت بر محراب دل کردن خطاست

عشق را بی معرفت معنا مکن
زر نداری، مشت خود را وا مکن

گر نداری دانش ترکیب رنگ
بین گلها زشت یا زیبا مکن

خوب دیدن، شرط انسان بودن است
عیب را در این و آن پیدا مکن

دل شود روشن زشمع اعتراف
با کس ار بد کرده ای، حاشا مکن!

اینکه از لرزیدن دل آگهی
هیچ کس را هیچ جا رسوا مکن

زر بدست طفل دادن ابلهیست
اشک را نذر غم دنیا مکن

پیرو خورشید یا آئینه باش
هرچه عریان دیده ای، افشا مکن

ای بس آبادی که بوم یوم شد
بر سر یک مشت گل، دعوا مکن

چون خدا بر تو خدائی میکند
اضطراب از روزی فردا مکن

متحد گردید و طوفان شد نسیم
دوستی با بی سر و بی پا مکن

پشت بر محراب دل کردن خطاست
قامتت را جای دیگر تا مکن

چون به شمعی میرسی، پروانه باش
وز نگاه این آن پروا مکن

پیش بی رنگان که مست حیرتتند
گر دورنگی میکنی، با ما مکن

گر زآب برکه میترسی پریش
دعوی غواصی دریا مکن!


"استاد پریش"

۲۷ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۱۰ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ حصار آسمان
خدای رحیم، تو را بخاطر این همه مهربانی ات، سپاس ...

خدای رحیم، تو را بخاطر این همه مهربانی ات، سپاس ...

چه دلپذیراست 
اینکه گناهانمان پیدا نیستند
وگرنه مجبور بودیم
هر روز خودمان را پاک بشوییم
شاید هم می بایست زیر باران زندگی می کردیم
و باز دلپذیر و نیکوست اینکه دروغهایمان
شکل مان را دگرگون نمی کنند
چون در اینصورت حتی یک لحظه همدیگر را به یاد نمی آوردیم
خدای رحیم ، تو را به خاطر این همه مهربانی ات سپاس.

"فدریکو گارسیا لورکا"

۲۴ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۵۹ ۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
جای دگر این گریه ی مستانه نگنجد

جای دگر این گریه ی مستانه نگنجد

امشب غم تو در دل دیوانه نگنجند
گنج است و چه گنجی که به ویرانه نگنجد

تنهایی ام امشب که پر است از غم غربت
آن قدر بزرگ است که در خانه نگنجد

بیرون زده ام تا بدرم پرده ی شب را
کاین نعره ی دیوانه به کاشانه نگنجد

خمخانه بیارید که آن باده که باشد
در خورد خماریم به پیمانه نگنجد

میخانه ی بی سقف و ستون کو که جز آنجا
جای دگر این گریه ی مستانه نگنجد

مجنون چه هنر کرد در آن قصه؟ مرا باش
با طرفه جنونی که به افسانه نگنجد

تا رو به فنایت زدم از حیرت خود پر
سیمرغم و سیمرغ تو در لانه نگنجد

در چشم منت باد تماشا که جز اینجا
دیدار تو در هیچ پریخانه نگنجد

دور از تو چنانم که غم غربتم امشب
حتی به غزل های غریبانه نگنجد


"حسین منزوی"

۲۴ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۰۰ ۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان