جمعه مرد با احساسی ست،
که دلش معشوقه ای زیبا می خواهد،
که دست های ظریفش را بگیرد و ببوسد
جمعه مرد با احساسی ست،
که دلش معشوقه ای زیبا می خواهد،
که دست های ظریفش را بگیرد و ببوسد
عصر جمعه ات بخیرهر کجا هستی
یاد من باش . . .
من با تو چای نوشیده ام،
سفرها کرده ام،
هرروز تورا در شعرهایم
ورق می زنم
آنقدر
دوستت دارم
که برای
از تو
گفتن
تمام کاغذهای
دنیا را هم
کم می آورم
"مینا کاظمی"
فردا که جمعه بیاید
باز قرار است همه چیز هجوم بیاورد
بر سرِ لحظه هایم
باز قرار است از همان صبح
یادم بیاید که چقدر همه چیز
نیست
این روزها
قرار است غروب که شد
باز این بغضِ لعنتی
قل قلک بدهد سکوت
بی وقفه ام را .. .
شاید هم معجزه ای شود
تا چشمانم رو به این همه شومی باز می شود
تو نشسته باشی
تماشایم کنی
و بگویی
صبحِ جمعه ات بخیر
جانم
"عادل دانتیسم"
گاهی وقتها دلت میخواهد
با یکی مهربان باشی،
دوستش بداری
و برایش چای بریزی!
اگر تو، روی نیمکتی
این سوی دنیا
تنها نشسته ای
و همه آن چه نداری کسی ست
آن سوی دنیا
روی نیمکتی دیگر
کسی نشسته است
که همه آن چه ندارد
تویی!
نیمکت های دنیا را بد چیده اند
"زویا پیرزاد"
مرا کم دوست داشته باش
اما همیشه دوست داشته باش !
این وزن آواز من است :
عشقی که گرم و شدید است