حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شکستن» ثبت شده است

چهارشنبه, ۱ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
خواندنِ با درد از دل‌بردگیست

خواندنِ با درد از دل‌بردگیست

آن یکی الله می‌گفتی شبی
تا که شیرین می‌شد از ذکرش لبی

گفت شیطان آخر ای بسیارگو
این همه الله را لبیک کو؟

می‌نیاید یک جواب از پیش تخت
چند الله می‌زنی با روی سخت؟

او شکسته‌دل شد و بنهاد سر
دید در خواب او خضر را در خضر

گفت هین از ذکر چون وا مانده‌ای؟
چون پشیمانی از آن کش خوانده‌ای؟

گفت لبیکم نمی‌آید جواب
زان همی‌ترسم که باشم رد باب

گفت آن الله تو لبیک ماست
و آن نیاز و درد و سوزت، پیک ماست

حیله‌ها و چاره‌ جوییهای تو
جذب ما بود و گشاد این پای تو

ترس و عشق تو کمند لطف ماست
زیر هر یا رب تو لبیکهاست

جان جاهل زین دعا جز دور نیست
زانک یا رب گفتنش دستور نیست

بر دهان و بر دلش قفلست و بند
تا ننالد با خدا وقت گزند

درد آمد بهتر از ملک جهان
تا بخوانی مر خدا را در نهان

خواندن بی درد از افسردگیست
خواندن با درد از دل‌بردگیست

آن کشیدن زیر لب آواز را
یاد کردن مبدا و آغاز را

آن شده آواز صافی و حزین
ای خدا وی مستغاث و ای معین

جان بده از بهر این جام ای پسر
بی جهاد و صبر، کی باشد ظفر؟

صبر کردن بهر این نبود حرج
صبر کن کالصبر مفتاح الفرج

کاه باشد کو به هر بادی جهد
کوه کی مر باد را وزنی نهد؟

هر طرف غولی همی‌خواند ترا
کای برادر راه خواهی هین بیا

ره نمایم همرهت باشم رفیق
من قلاووزم درین راه دقیق

نه قلاوزست و نه ره داند او
یوسفا کم رو سوی آن گرگ‌خو

حزم این باشد که نفریبد ترا
چرب و نوش و دامهای این سرا

که نه چربش دارد و نه نوش او
سحر خواند می‌دمد در گوش او


"مولانا"
مثنوی معنوی - دفتر سوم

۰۱ دی ۹۵ ، ۱۹:۰۰ ۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ حصار آسمان
سر بروی سینه ام بگذار تا باور کنی

سر بروی سینه ام بگذار تا باور کنی

تُنگم و ناچار فرصتهای " تَنگی" در من است
هرشب اما خواب می بینم نهنگی درمن است!

با دل تنگی که من دارم، شکستن دور نیست
کوزه ی غلطیده ای هستم که سنگی درمن است!

ماهرویا! مشکن این عشق غرورآمیز را
خفته در اندیشه ی حسنت، پلنگی در من است

تا کِی از پشت حصار شهر می خواهی مرا؟
از چه می ترسی، مگر تیمور لنگی در من است؟!

سر بروی سینه ام بگذار تا باور کنی
بر سر عشق است اگر هر روز جنگی درمن است

عاقبت می گیرم از میخانه سهم خویش را
دامن مستانم و از عیش رنگی درمن است
....
گرچه خاموشم شبیه گنجه در پستوی خویش
چاره ی روز مبادایی، تفنگی درمن است!


"حسین جنتی"

۰۷ آذر ۹۵ ، ۲۳:۵۹ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت

عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت

عقل بیهوده سر طرح معما دارد

بازی عشق مگر شاید و اما دارد؟

 

با نسیم سحری دشت پر از لاله شکفت

سر سربسته چرا اینهمه رسوا دارد؟

ادامه مطلب...
۲۸ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۰۰ ۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۵۳ ب.ظ حصار آسمان
این نفس از کار فتادست - دست نوشته

این نفس از کار فتادست - دست نوشته

خاموشم و از غصه خاموشی من قلب خدا ریخت
ماه شد قطره و بر صورت شب چکه شد و  ریخت

خاموشم و از بنی آدم شده ام سخت فراری
این شد وطن آخر دلبستن و این گریه و زاری

زیبا نبُوَد شعر من ای دوست که درد است
زیبایی این شعر خلوت و بشکستن مرد است


هر چند که بشکست، هر چند که تب دار
هر چند که رفتی ز تماشای این قصه کشدار

اینجا به تماشا همه خلقند به نوبت
تا کی شکنی این دل و گویم به سلامت

سخت است که تکرار کنی باز نماند
جوری برود کاین نفس از کار بماند

سخت است ولی مرد این قائله هستیم
هر چند که رفتی ولی باز که هستیم



"حصار آسمان"

۱۹ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حصار آسمان