۲۰ مطلب با موضوع «نویسندگان و اشخاص :: سجاد سامانی» ثبت شده است
يكشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
اندوه جهان چیست ؟ تویی داغِ یگانه
دلسوختگان را چه به اندوه زمانه ؟
بر شانه بیفشان و مزن شانه به مویت
بگذار حسادت بکند شانه به شانه !
زخم تبرت مانده ولی جای شکایت
شادم که نگه داشتهام از تو نشانه
از عشق چرا چشم بپوشم که ندارد
این تازه مسلمان شده با کفر میانه
بهتر که سرودی نسراییم و نخوانیم
سخت است غم عشق در آید به ترانه
#سجاد_سامانی
۱۶ مهر ۹۶ ، ۲۲:۰۰
۴
۰
حصار آسمان
جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
با منِ دردآشنا ، ناآشنایی بیش از این؟
ای وفادارِ رقیبان، بیوفایی بیش از این؟
گرمِ احساس منی، سرگرم یاد دیگران،
من کجا از وصل خشنودم، جدایی بیش از این ؟
موجی و بر تکهسنگی خُرد، سیلی میزنی
با بهخاکافتادگان، زورآزمایی بیش از این؟
زاهد دلسنگ را از گوشه محراب خود
ساکن میخانه کردی، دلربایی بیش از این؟
پیش از این زنجیرِ صدها غم به پایم بسته بود
حال، تنها بندۀ عشقم، رهایی بیش از این؟
#سجاد_سامانی
۱۴ مهر ۹۶ ، ۲۲:۰۰
۲
۰
حصار آسمان
جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۴۸ ق.ظ
حصار آسمان
باشد، تو نیز بر جگرم خنجری بزن
با من دم از هوای کس دیگری بزن
پرواز با رقیب اگر فرصتی گذاشت
روزی به آشیانه من هم سری بزن
ای دل به جنگ جمع رقیبان شتاب کن
سرباز نیمه جان! به صف لشکری بزن
درد فراق آمد و عشق از دلم نرفت
ای روزگار سیلی محکمتری بزن !
شاید که جام بشکنم و توبه ای کنم
ای مرگ! پیش از آنکه بیایی دری بزن …
#سجاد_سامانی
۱۴ مهر ۹۶ ، ۰۸:۴۸
۴
۰
حصار آسمان
شادمان گفتی از آن عاشق تنها چه خبر
خبری نیست، بپرس از غم دنیا چه خبر؟
خاطرم هست رقیبان پر از کینۀ من
همنشینان تو بودند، از آنها چه خبر؟
همه لبتشنه ، تو دریایی و من ماهی تنگ
از کنارآمدگان با لب دریا چه خبر؟
زاهدی دست به گیسوی رهای تو رساند
عاشقی گفت که از عالم بالا چه خبر؟
باز دیروز به من وعدۀ فردا دادی
آه پیمان شکن از وعدۀ فردا چه خبر؟
#سجاد_سامانی
۲۴ تیر ۹۶ ، ۱۴:۰۰
۳
۰
حصار آسمان
شنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
سرد بودن با مرا دیوار یادت داده است
نارفیق بیمروّت ، کار یادت داده است
توبهات از روزهایم عشقبازی را گرفت
آه از آن زاهد که استغفار یادت داده است
۲۰ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۰۰
۳
۰
حصار آسمان
شنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
چشم من، چشم تو را دید ولی دیده نشد
من همانم که پسندید و پسندیده نشد
یاد لبهای تو افتادم و با خود گفتم :
غنچهای بود که گل کرد ولی چیده نشد
۲۰ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۰۰
۶
۰
حصار آسمان
جمعه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۹:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
گفتم که با فراق مدارا کنم، نشد
یک روز را بدون تو فردا کنم، نشد
در شعر شاعران همه گشتم که مصرعی
در شأن چشمهای تو پیدا کنم، نشد
۱۹ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۰۰
۱
۰
حصار آسمان