حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

۷۲۳ مطلب با موضوع «اشعار» ثبت شده است

شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
من به دنبال تو یک عمر مسافر باشم

من به دنبال تو یک عمر مسافر باشم

قسمت این بود که من با تو معاصر باشم
تا در این قصه پر حادثه حاضر باشم

حکم پیشانی ام این بود که تو گم شوی و
من به دنبال تو یک عمر مسافر باشم

تو پری باشی و تا آن سوی دریا بروی
من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم

قسمت این بود، چرا از تو شکایت بکنم؟
یا در این قصه به دنبال مقصر باشم؟

شاید این گونه خدا خواست مرا زجر دهد
تا برازنده اسم خوش شاعر باشم

شاید ابلیس تو را شیطنت آموخت که من
در پس پرده ایمان به تو کافر باشم

دردم این است که باید پس از این قسمت ها
سال ها منتظـر قسمت آخر باشم

#غلامرضا_طریقی
 
حدود 50 شعر و مطلب آماده ارسال هست
اما بعد از اتمام این اشعار، از اشعار شاعران پر آوازه استفاده میکنیم. کسانی مانند فریدون مشیری، قیصر امین پور، مولانا، سعدی، پروین اعتصامی، نیما یوشیج، سهراب سپهری، مهدی اخوان ثالث و ... و شاعران غیر ایرانی مانند نزار قبانی، جبران خلیل جبران، ویلیام شکسپیر و ...
مدتیه که جای اشعار اونها خالیه

۰۶ آبان ۹۶ ، ۱۷:۰۰ ۷ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰
حصار آسمان
شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
از دل آزردن که حرفی می‌شود آماده‌ای

از دل آزردن که حرفی می‌شود آماده‌ای

گفتم از نزدیکی دیدار، گفتی: «ساده‌ای !
دورم از دیدار با هر پیش پا افتاده‌ای»

کوچکم خواندی، که پیش چشم ظاهربین تو
دیگران کوهند و من سنگ کنار جاده‌ای

شهر را گشتم که مانند تو را پیدا کنم
هیچ‌کس حتی شبیهت نیست، فوق‌العاده‌ای !

با دل آزرده‌ام چیزی نمی‌گویی ولی
از دل آزردن که حرفی می‌شود آماده‌ای

باز بر دوری صبوری می‌کنم اما مگیر
امتحان تازه‌ای از امتحان پس داده‌ای

#سجاد_سامانی

۰۶ آبان ۹۶ ، ۱۲:۰۰ ۸ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
حصار آسمان
جمعه, ۵ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
تا اَخم کردم مطمئن شد دوستش دارم

تا اَخم کردم مطمئن شد دوستش دارم

رفتم که از دیوانه بازی دست بردارم
تا اَخم کردم مطمئن شد دوستش دارم

واکرد درهای قفس را گفت: مختاری!
ترجیح دادم دست روی دست بگذارم

بیزارم از وقتی که آزادم کند، ای وای!
روزی که خوشحالش نخواهد کرد آزارم

این پا و آن پا کرد گفتم دوستم دارد
اما نگو سر در نمی آورده از کارم!

از یال و کوپالم خجالت می کشم اما
بازیچه ی آهو شدن را دوست می دارم

با خود نشستم مو به مو یادآوری کردم
از خواب های روز در شب های بیدارم

من چای می خوردم به نوبت شعر می خواندند
تا صبح، عکس سایه و سعدی به دیوارم

#مهدی_فرجی
قرار نشد/ فصل پنجم

۰۵ آبان ۹۶ ، ۲۲:۰۰ ۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان
جمعه, ۵ آبان ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
خاک ره گشتم و با من نظری نیست ترا

خاک ره گشتم و با من نظری نیست ترا

وه که از سوز درونم خبری نیست ترا
در غمت مردم و با من نظری نیست ترا

بر سر کوی تو فریاد که از راه وفا
خاک ره گشتم و با من نظری نیست ترا

دارم آن سر که سرم در سروکار تو شود
با من دلشده هرچند سری نیست ترا

دیگران گرچه دم از مهر و وفای تو زنند
به وفای تو که چون من دگری نیست ترا

خسروا، ناله و فریاد به جایی نرسد
یارب! این گریه خونین اثری نیست ترا

#امیرخسرو_دهلوی

۰۵ آبان ۹۶ ، ۱۷:۰۰ ۸ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
حصار آسمان
جمعه, ۵ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
آنچه در «تعریف» ما گفتی کم از تحقیر نیست !

آنچه در «تعریف» ما گفتی کم از تحقیر نیست !

مات چشمان توأم؛ اما دلم درگیر نیست
از تو ای یوسف دلم سیر است و چشمم سیر نیست

این شکاف پشت پیراهن شهادت می دهد
هیچ کس در ماجرای عشق بی تقصیر نیست

از تو پرسیدم برایت کیستم؟ گفتی: رفیق !
آنچه در «تعریف» ما گفتی کم از تحقیر نیست !

هر زمانی روبروی آینه رفتی بدان
در پریشان بودنت این «آه» بی تاثیر نیست

قلب من! با یک تپش برگشت گاهی ممکن است
آنقدر ها هم که می گویند گاهی دیر نیست

#حسین_زحمتکش

۰۵ آبان ۹۶ ، ۱۲:۰۰ ۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
مثل تمام غصه ها، این هم غمی نیست

مثل تمام غصه ها، این هم غمی نیست

همراه بسیار است، اما همدمی نیست
مثل تمام غصه ها، این هم غمی نیست

دلبسته اندوه دامنگیر خود باش
از عالم غم دلرباتر عالمی نیست

کار بزرگ خویش را کوچک مپندار
از دوست دشمن ساختن کار کمی نیست

چشمی حقیقت بین کنار کعبه می گفت
«انسان» فراوان است، اما «آدمی» نیست

در فکر فتح قله قافم که آنجاست
جایی که تا امروز برآن پرچمی نیست

#فاضل_نظری

۰۴ آبان ۹۶ ، ۲۲:۰۰ ۸ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
ای کاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت

ای کاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت

گر عقل پشت حرف دل اما نمی گذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمی گذاشت

از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست
می شد گذشت، وسوسه اما نمی گذاشت

اینقدر اگر معطل پرسش نمی شدم
شاید قطار عشق مرا جا نمی گذاشت

دنیا مرا فروخت، ولی کاش دست کم
چون بردگان مرا به تماشا نمی گذاشت

شاید اگر تو نیز به دریا نمی زدی
هرگز به این جزیره کسی پا نمی گذاشت

گر عقل در جدال جنون مرد جنگ بود
ما را در این مبارزه تنها نمی گذاشت

ای دل بگو به عقل که دشمن هم این چنین
در خون مرا به حال خودم وا نمی گذاشت

ما داغدار بوسه ی وصلیم چون دو شمع
ای کاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت

#فاضل_نظری

۰۴ آبان ۹۶ ، ۱۷:۰۰ ۶ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
حصار آسمان