از دورها
از دورها می آیی
و فقط
یک چیز
یک چیز کوچک
از دورها
از دورها می آیی
و فقط
یک چیز
یک چیز کوچک
بر گرد , ای پرنده رنجیده , بازگرد
باز آ که خلوت دل من آشیان توست
در راه , در گذر
در خانه , در اتاق
هر سو نشان توست
از لقمان حکیم روایت شده که فرمود:
من چهارصد سال مردم را با داروهای مختلف شفا دادم
اما هیچ دارویی را برتر از محبت نیافتم!
پرسیدند که اگر این دارو هم اثر نکرد چه؟
ایمان من به تو
ایمان من به خاک است
ایمان من به رجعت هر شوکتی ست
که در تخریب بنای پوسیده ی اقتدار دیگران
ما در هیچ حال
قلب هایمان خالی از غم نخواهد شد
چرا که غم
ودیعه یی ست طبیعی که ما را پاک نگه می دارد
این نامه ی آخر است
پس از آن نامه یی وجود نخواهد داشت
این واپسین ابر پر باران خاکستری ست
که بر تو می بارد
پس از آن دیگر بارانی وجود نخواهد داشت
برای دوست داشتنت
پروانه ها را
پرواز دادم
تا تمامی
شمع های دنیا
را بوسه بزنند
"نسرین خواجه"