حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

پنجشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۵، ۰۱:۰۰ ق.ظ حصار آسمان
بگذار یوسف تا ابد در چاه باشد

بگذار یوسف تا ابد در چاه باشد

بگذار یوسف تا ابد در چاه باشد
حتی زلیخا بعد از این خودخواه باشد

مرداب خواهد شد در آخر سرنوشتِ
رودی که در فکرش خیال ماه باشد

قدر سکوت بغض هایش حرف دارد
مردی که بین خنده هایش آه باشد!

ای کاش نفرینم کنی آهت بگیرد
بعد از تو باید زندگی کوتاه باشد

پایان راه "هفت شهر عشق" یعنی
زانوی عاشق با سرش همراه باشد

بعد از تو باید آنقدر بی کس بمانم
تنها خدا از درد من آگاه باشد

وقتی زلیخایی نباشد چاره ای نیست
بگذار یوسف تا ابد در چاه باشد


"علی صفری"

۱۱ آذر ۹۵ ، ۰۱:۰۰ ۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان

ساعت هشت، به رسم عاشقی، سلام

یادمه وقتی بچه بودم، یه قاب عکس تو خونمون بود که توش یه شکارچی میخواست چند تا آهو رو شکار کنه و اونها به یه آقایی پناه برده بودن. دو تا دستاشو باز کرده بود و آهو ها هم پشتش ایستاده بودن! از اون موقع مهرش به دلم نشست. وقتی این کرامت و بزرگی و مهربانی رو دیدم، دیگه شدم مریدش. هنوزم هر وقت مشکلی برام پیش میاد، یاد اون عکس میفتم و پناهنده میشم به کرمش. چون میدونم اونقدر کریم هست که دستمو بگیره. اگه دلت هواشو کرده، اگر دلت گرفته، اگر مشکل داری بسم الله:

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏
وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ
صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ‏

۱۰ آذر ۹۵ ، ۲۰:۰۰ ۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ق.ظ حصار آسمان
ز دست عشق به جز خیر بر نمی آید

ز دست عشق به جز خیر بر نمی آید

توان گفتن آن راز جاودانی نیست
تصوری هم از آن باغ ارغوانی نیست

پراز هراس و امیدم که هیچ حادثه ای
شبیه آمدن عشق ناگهانی نیست

ز دست عشق به جز خیر بر نمی آید
وگرنه پاسخ دشنام، مهربانی نیست!

درختها به من آموختند فاصله ای
میان عشق زمینی و آسمانی نیست

به روی آینه ی پر غبار من بنویس
بدون عشق جهان جای زندگانی نیست


"فاضل نظری"

۱۰ آذر ۹۵ ، ۱۱:۰۰ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۱:۰۰ ق.ظ حصار آسمان
هر کسی؛ روزنه ایست به سوی خداوند!

هر کسی؛ روزنه ایست به سوی خداوند!

هر کسی؛
روزنه ایست به سوی خداوند!
اگر؛
اندوهناک شود!
اگر؛
به شدت اندهناک شود!

  • پی نوشت:
    در گلو میشِکَنَد ناله ام از رقت دل
    قصه ها هست ولی طاقت ابرازم نیست

    "هوشنگ ابتهاج"
۱۰ آذر ۹۵ ، ۰۱:۰۰ ۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
زندگی، بدون روزهای بد نمی شود؛

زندگی، بدون روزهای بد نمی شود؛

عزیز من!
زندگی، بدون روزهای بد نمی شود؛
بدون روزهای اشک و درد و خشم و غم!
اما، روزهای بد، همچون برگهای پائیزی
باور کن که شتابان فرو می ریزند
و در زیر پاهای تو
اگر بخواهی، استخوان می شکنند؛
و درخت، استوار و مقاوم بر جای می ماند!

عزیز من!
برگهای پائیزی، بی شک
در تداوم بخشیدن به مفهوم درخت
و مفهوم بخشیدن به تداوم درخت
سهمی از یاد نرفتنی دارند…

"نادر ابراهیمی"

۰۹ آذر ۹۵ ، ۲۳:۰۰ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۵، ۰۴:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
داغِ عشقِ تو به جان دارم و می دانی تو

داغِ عشقِ تو به جان دارم و می دانی تو

ای گل تازه که بویی زِ وفا نیست تورا
خبر از سرزنش خارِ جفا نیست تورا

رحم بر بلبلِ بی برگ و نوا نیست تورا
التفاتی به اسیران بلا نیست تورا

ما اسیرِ غم و اصلا غمِ ما نیست تورا
با اسیرِ غمِ خود رحم چرا نیست تورا؟

فارغ از عاشق غمناک نمی باید بود
جانِ من این همه بی باک نمی باید بود

همچو گل چند به روی همه خندان باشی
همره غیر به گلگشت و گلستان باشی

هر زمان با دگری دست و گریبان باشی
زان بیندیش که از کرده پشیمان باشی

جمع با جمع نباشند و پریشان باشی
یاد حیرانی ما آری و حیران باشی

ما نباشیم که باشد که جفای تو کشد؟
به جفا سازد و صد جُور برای تو کشد

شب به کاشانه اغیار نمی باید بود
غیر را شمع شب تار نمی باید بود

همه جا با همه کس یار نمی باید بود
یار اغیار دل آزار نمی باید بود

تشنه خونِ منِ زار نمی باید بود
تا به این مرتبه خونخوار نمی باید بود

من اگر کشته شوم باعث بدنامی تُست
موجب شهرت بی باکی و خودکامی تُست

دیگری جز تو مرا این همه آزار نکرد
جز تو کس در نظرِ خلق مرا خوار نکرد

آنچه کردی تو به من هیچ ستمکار نکرد
هیچ سنگین دل بیدادگر این کار نکرد

این ستم ها دگری با منِ بیمار نکرد
هیچکس این همه آزارِ من زار نکرد

گر زِ آزردنِ من هست غرض مُردن من
 مُردم، آزار مکش از پیِ آزردن من

جانِ من سنگدلی دل به تو دادن غلط است
بر سری راهِ تو چون خاک فتادن غلط است

چشمِ امّید به روی تو گشادن غلط است
رویِ پُرگرد به راه تو نهادن غلط است

رفتن اولاست زِ کوی تو ستادن غلط است
جان شیرین به تمنای تو دادن غلط است

تو نه آنی که غمِ عاشق زارت باشد
چون شود خاک، بر آن خاک گذارت باشد!

ادامه مطلب...
۰۹ آذر ۹۵ ، ۱۶:۰۰ ۸ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۶ ب.ظ حصار آسمان
فرصتی برای عشق، زندگی و ... کم است

فرصتی برای عشق، زندگی و ... کم است

سلام.......خداحافظ
چیزی تازه اگر یافتید
بر این دو اضافه کنید
تا بل
باز شود این در گمشده بر دیوار ...


"حسین پناهی"

۰۹ آذر ۹۵ ، ۱۲:۰۶ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حصار آسمان