حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

پنجشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۶، ۰۷:۲۹ ب.ظ حصار آسمان
اگر در توانم بود ...

اگر در توانم بود ...

اگر در توانم بود یقینا وسیله ای میساختم به نام "ترازوی عشق"
که میزانِ علاقه ی هر فرد به فرد مورد نظر را نشان دهد!
من معتقدم که هر انسانی لیاقتِ عشقی حقیقی را دارد و کسی که بی عشق زندگی میکند زندگی را به کل باخته است!
شاید ترازوی عشق کمکی میکرد به تمام آدم هایی که سالهاست با کسی سرشان را روی یک بالشت میگذارند که تنها امضای دفترِ ازدواج آنها را کنار هم نگه داشته...!
شاید کمکی میکرد به آن هایی که شب و روزشان یکیست!
بهار و تابستان و زمستان ندارند تمام سال برایشان پاییز است...
تنها به این جرم که عاشقند!
که اسیرند به عشقی یکطرفه که از آن راه برگشتی ندارند و مدام خودشان را باجمله ای چنینی "از کجا معلوم شاید او هم مرا دوست دارد"
عمرشان را به تباهی میبرند!
شاید کمکی میکرد به تمام کسانی که فریب میخورند!
همان هایی که همیشه تقاصِ قلبِ معصوم و زود باورشان را میدهند!
شاید هم کمکی میکرد به عاشقی که غروب ها لب پنجره ای مینشیند و رویاپردازی میکند و آینده اش را با کسی تصور میکنند که شاید هیچوقت از آنِ او نشود!
شاید هم کمکی میکرد به دخترکِ دلباخته ای که هر روز گل های باغ را میچیند و سر خودش را با گل برگ ها شیره میمالد وبا کندن هر گلبرگ میگوید:
دوستم دارد...
دوستم ندارد...
دوستم دارد...
دوستم...

 

"المیرا دهنوی"

۰۱ تیر ۹۶ ، ۱۹:۲۹ ۱۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۴۰ ب.ظ حصار آسمان
ای کاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت

ای کاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت

گر عقل پشت حرف دل اما نمی گذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمی گذاشت

از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست
می شد گذشت، وسوسه اما نمی گذاشت

اینقدر اگر معطل پرسش نمی شدم
شاید قطار عشق مرا جا نمی گذاشت

دنیا مرا فروخت، ولی کاش دست کم
چون بردگان مرا به تماشا نمی گذاشت

شاید اگر تو نیز به دریا نمی زدی
هرگز به این جزیره کسی پا نمی گذاشت

گر عقل در جدال جنون مرد جنگ بود
ما را در این مبارزه تنها نمی گذاشت

ای دل بگو به عقل که دشمن هم این چنین
در خون مرا به حال خودم وا نمی گذاشت

ما داغدار بوسه ی وصلیم چون دو شمع
ای کاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت

"فاضل نظری"

۳۱ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۴۰ ۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۱۲ ق.ظ حصار آسمان
پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است!

پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است!

پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است
پشت سر هر آنچه که دوستش می داری
و تو برای این که معشوقت را از دست ندهی
بهتر است بالاتر را نگاه نکنی
زیرا ممکن است چشمت به خدا بیفتد
و او آنقدر بزرگ است
که هر چیز پیش او کوچک جلوه می کند

پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است
اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولی
اگر عشقت گذراست و تفننی و تفریحی
خدا چندان کاری به کارَت ندارد
اجازه می دهد که عاشقی کنی
تماشایت می کند و می گذارد که شادمان باشی . . .

اما هر چه که در عشق ثابت قدم تر شوی
خدا با تو سختگیرتر می شود
هر قدر که در عاشقی عمیق‌تر شوی و پاکبازتر
و هر اندازه که عشقت ناب تر شود و زیباتر
بیشتر باید از خدا بترسی
زیرا خدا از عشق های پاک و عمیق و ناب و زیبا نمی گذرد
مگر آنکه آن را به نام خودش تمام کند

پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است
و هر گامی که تو در عشق برمی داری
خدا هم گامی در غیرت برمی دارد
تو عاشق تر می شوی و خدا غیورتر
و آنگاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی است
و وصل چه ممکن و عشق چه آسان
خدا وارد کار می شود و خیالت را درهم می ریزد
و معشوقت را درهم می کوبد
معشوقت، هر کس که باشد
و هر جا که باشد و هر قدر که باشد
خدا هرگز نمی گذارد میان تو و او، چیزی فاصله بیندازد
معشوقت می شکند و تو ناامید می شوی
و نمی دانی که ناامیدی زیباترین نتیجه عشق است
ناامیدی از اینجا و آنجا
ناامیدی از این کس و آن کس
ناامیدی از این چیز و آن چیز

تو ناامید می شوی و گمان می کنی
که عشق بیهوده ترین کارهاست
و بر آنی که شکست خورده ای
و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق
و آن همه عشق را تلف کرده ای
اما خوب که نگاه کنی
می بینی حتی قطره ای از عشقت
حتی قطره ای هم هدر نرفته است
خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویش برداشته
و به حساب خود گذاشته است

خدا به تو می گوید:
مگر نمی دانستی
که پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است؟
تو برای من بود که این همه راه آمده ای
و برای من بود که این همه رنج برده ای
و برای من بود که اینهمه عشق ورزیده ای
پس به پاس این ؛ قلبت را و روحت را و دنیایت را وسعت می بخشم
و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم.
و این ثروتی است که هیچ کس ندارد
تا به تو ارزانی اش کند

فردا اما تو باز عاشق می شوی
تا عمیق تر شوی و وسیع تر و بزرگ تر و ناامیدتر
تا بی نیازتر شوی و به او نزدیکتر

راستی :
اما چه زیباست
و چه باشکوه و چه شورانگیز
که پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است!

"عرفان نظر آهاری"

۳۱ خرداد ۹۶ ، ۰۳:۱۲ ۱۴ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۰۱ ب.ظ حصار آسمان
ای کاش میفهمیدی ...

ای کاش میفهمیدی ...

من به بی‌رحمی «اتفاق» معتقدم. به اینکه وقتی میفته، می‌خواد زندگیت رو زیر و رو کنه. وگرنه من که یک عمر، خودم بودم و خودم.
تو یادت نمیاد، من غروبا می‌نشستم پشت همین پنجره، دستم رو می‌ذاشتم زیر چونم و آدمایی رو نگاه می‌کردم که بود و نبودشون برام فرقی نمی‌کرد.
تو خبر نداری، من همینجا با هر لبی که به لیوان چایی می‌زدم، به حماقت هر دو نفری که شونه به شونه‌ی هم راه می‌رفتن می‌خندیدم.
اون وقتا چه می‌‌دونستم روز بارونی چیه؟
غروب جمعه چه دردیه؟
انتظار چی مرگیه؟
من فقط یه بار چشمام رو بستم.
فقط یه بار بستم و وقتی باز کردم، دیدم «تو» وسط زندگیمی. دقیقا وسط زندگیم.

من اصلا قبل از تو...
تو نمی‌دونی، وقتی نیومده بودی من حتی معنی «قبل» و «بعد» رو نمی‌دونستم.
من حتی نمی‌دونستم از پشت پنجره، با آدمی که زیر بارون داره تنها قدم می‌زنه باید همدردی کنم.
من انقدر پرت بودم که نمی‌دونستم به اون دو نفری که دارن با هم راه می‌رن باید حسادت کنم.
من فکرشم نمی‌کردم که یک روز، خودم رو پیش یکی دیگه جا بذارم.
شاید تو بی‌تقصیر بودی، اما کاش می‌فهمیدی؛
یا از اول نباید میومدی، یا وقتی اومدی، حق رفتن نداشتی.

 

"پویا جمشیدی"
"دلتنگی‌های احمقانه"

۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۰۱ ۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
نگذاریم که عشق، در حد خاطره، حقیر و مصرفی شود

نگذاریم که عشق، در حد خاطره، حقیر و مصرفی شود

حافظه برای عتیقه کردن عشق نیست، برای زنده نگه داشتن عشق است. عشق، در قاب یادها، پرنده ای ست در قفس. عشق طالب حضور است و پرواز، نه امنیت و قاب.
چیزهایی را که از کف می روند و باز نمی گردند، حق است که به خاطره تبدیل کنیم و در حافظه نگهداریم... اما نگذاریم که عشق، در حد خاطره، حقیر و مصرفی شود.
ترک عشق کنیم، بهتر از آن است که عشق را به یک مشت یاد بی رنگ و بو تبدیل کنیم؛ یادهای بی صدایی که صدا را در ذهن فرسوده ی خویش و نه در روح به آن می افزاییم تا ریاکارانه باورکنیم که هنوز، فریادهای دوست داشتن را می شنویم.

"نادر ابراهیمی"

از کتاب: یک عاشقانه آرام / ص70-74

۲۸ بهمن ۹۵ ، ۱۷:۰۰ ۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ق.ظ حصار آسمان
آغازگر یک انقلاب ویرانگر

آغازگر یک انقلاب ویرانگر

یک‌رنگی ات بیقرارم می کند
در اتاقی که
پنجره اش رو به دوربین های مخفی باز می شود
و نور می گیرد از چراغ قوه سربازی
که عاشقی های مرا می پاید
و از نفس های داغ تو شماره برمی دارد
ظلمت مرطوبت تازه ام می کند
آنقدر که باور نمی کنم
همان چروکیده سالیان تحت تعقیبم
ارتکاب گناه با تو
تجربه دلچسب یک شورشی است
آنگاه که از مراسم تیرباران خود گریخته باشد
و بوسه هایت
شلیک گلوله ای است
آغازگر یک انقلاب ویرانگر.

"فرنگیس شنتیا"

از کتاب: در انفرادی آفتاب / انتشارات فصل پنجم / چاپ اول 94

۲۸ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۰۰ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
برای اینکه کسی را ببخشید، باید این مراحل را طی کنید

برای اینکه کسی را ببخشید، باید این مراحل را طی کنید

همیشه گفته اند ببخش تا بخشیده شوی. بخشش از بزرگان است. 
اما هنوز کسی نگفته که چگونه؟ چطور میشود کسی را بخشید که جانی را گرفته یا حقی را پایمال کرده؟ کار ساده ایست؟

مردم معناهای متفاوتی برای بخشش در ذهن دارند. در گام اول باید ایرادات ذهنی شما را برطرف کرده و بگوییم بخشش مساوی نیست با:

  1. تسلیم شدن
  2. تن دادن
  3. قبول شکست
  4. فراموش کردن
  5. مبرا دانستن اشخاص از گناه
  6. اغماض کردن
  7. اجازه دادن به اشخاص خطاکار که پس از انجام کارشان، بدون مجازات پی کارشان بروند
  8. آمرزش گناه
  9. مبرا دانستن اشخاص از مسئولیتی که داشته اند
  10. از خود گذشتگی
  11. تحمل کردن اشخاصی که سبب رنجش ما شده اند
  12. تبسم کردن و مهربان به نظر رسیدن
  13. بلعیدن احساسات واقعی
  14. ایفای نقش شهید
  15. تظاهر بر وفق مراد
  16. اعلام نشاط و شادی
  17. نادیده گرفتن درد
  18.  و ...

خب. مطمئنا تا همینجا تعجب کردین! چون احتمالا از لیست بالا، چندین گزینه رو برای معنای بخشش توی ذهنتون داشتین. اما هیچکدومش درست نیست. بخشش یه فرایند یه ساعته و یه ثانیه ای و یه هفته ای و یه ماهه و ... نیست. ممکنه یه دقیق طول بکشه، ممکنه صد سال!
 

وقتی کسی به شما ظلمی میکنه و باعث رنجش شما میشه؛ چیکار کردین که درد خودتونو کرخت کردین و خلا به وجود اومده زندگیتون رو جبران کردین؟ برای جلوگیری از وقوع دوباره اون اتفاقات چیکار کردین؟
دو راه پیش روتون دارید. یا اینکه ببخشید یا وارد "خیابانهای بن بست" بشید! به گفته دکتر سیدنی بی سیمون، این خیابانهای بن بست شامل موارد زیر میشن و اگه دقت کنین، خیلی از ماها واردشون شدیم:

  • انزوا طلبی
  • خودکشی
  • کمال طلبی
  • فعالیتهای عصبی گونه
  • وابستگی به یک رابطه
  • ریسک نکردن
  • ورزش نکردن
  • سیگار کشیدن
  • احساس حقارت
  • احساس تنهایی
  • پرخوری
  • کم خوری!
  • خودخوری
  • منفی بینی
  • تنبیه خود با شاد نبودن و نخندیدن
  • دوری از دیگران و بی اعتمادی
  • و ...

بازم اگه دقت کنین، خیلی از ماها وارد این راه ها شدیم! مثلا وقتی یکی بهمون خیانت میکنه، دیگه نسبت به همه بی اعتمادیم! یا از همه دوری میکنیم. یا حتی دیگه مسافرت و تفریح نمیریم! ممکنه تا آخر عمر دیگه راحتی و آسایش رو نچشیم. ممکنه دیگه نتونیم مثل قبل عاشق بشیم. ممکنه حتی به فکر خودکشی بیفتیم و ... در مورد کمال طلبی باید بگم، مثل اشخاصی که قبلا در مورد کاری اهمال کردن و شکست خوردن و حالا برای شکست نخوردن، دیگه بیش از اندازه دقت میکنن. به حدی که دیگران رو از خودشون طرد میکنن. چون به کسی اعتماد ندارن و میخواد کار رو فقط خودشون انجام بدن! ( در کتاب نویسنده، در مورد هر کدومشون، مثال های واقعی زیادی آورده شده که اگر مطالعه بکنین، فهم مطالب آسون تر میشه و احتمالا به دلیل خیلی از رفتار های خودتون پی ببرین و بیفتین به فکر ریشه یابی و حل مشکل).
اگر میخواین این زندگی رو ببوسید و بزارید کنار، نمیگم بیاین ببخشین! میگم وارد خیابانهای بن بست نشین! بخشیدن یه امر لفظی نیست که به این سادگی تحقق پیدا کنه. به گفته دکتر سیدنی بی سیمون، فرایند بخشیدن 6 مرحله داره و اصلا به طور ارادی قابل انجام نیست! باید به خودتون فرصت بدین. ممکنه هر کدوم از مراحلش یک دقیقه و یا حتی سالها طول بکشه! باید به قلبتون فرصت بدین. نمیشه با اجبار قلب و مغزتون، این فرایند رو تسریع کنین! حتی ممکنه به جای پیشروی به عقب برگردین!

مراحل رو یکی یکی توضیح میدم :

1. انکار:

در این مرحله شخصی که مورد ظلم واقع شده، اصلا متوجه ظلمی که در حقش شده نیست! مثل بچه ای که در دوران بچگی مورد تنبیه بی مورد معلم واقع شده و الان اصلا اون رو یادش نیست و دلیلی برای بخشیدن حس نمیکنه! چون اصلی احساس میکنه کار بدی صورت نگرفته! درسته اینطور احساس میکنه، اما اون تنبیه، به صورت رفتار پرخاشگرانه و هزار صورت دیگه، توی زندگیش بروز پیدا کرده. باعث شده بچه های خودشو هم تنبیه کنه! (به صورت عقده در اومده باشه). این اشخاص باید اول درک کنن حقشون این نبوده! بعد بفهمن که چه ظلمی در حقشون انجام گرفته. و بعد در مسیر بخشش قرار بگیرن تا زندگیشون رو نجات بدن. چون یه زندگی سالم حق همه ست.

2. سرزنش خویشتن:

در این مرحله، شخص وقتی پذیرفت ظلمی در حقش شده، به سرزنش خودش میپردازه. تمام دخترانی که در کشورهای توسعه یافته در سنین کودکی مورد تجاوز دیگران و یا حتی محارم واقع شدن، این حس رو نسبت به خودشون دارن که: " حتما من طوری رفتار کردم که باعث این اتفاق شد". نمیشه این مراحل رو به زور گذروند. باید اجازه داد احساسات و عقل کار خودشونو بکنن. شخص پس از اینکه خودشو به اندازه کافی سرزنش کرد، وارد مرحله بالاتری از نظر احساسی و عقلی میرسه.

3. قربانی:

در این مرحله، شخص پس از اینکه سرزنش هاش تموم شد، به ارزش واقعی وجودی خودش پی میبره. و به جای اینکه خودشو سرزنش کنه، کسی که در حقش ظلم کرده رو سرزنش میکنه. چون اون شخص دریافته که این حقش نبوده و پس از مدتها فهمیده که تقصیر خودش هم نبوده! اون ارزش خودشو فهمیده و الان میدونه که طرف مقابل مرتکب ظلم بزرگی در حقش شده. در این مرحله که یکی از سخت ترین مراحل بخششه، فرد گاه و بیگاه به گریه میفته و برای اتفاقی که برای افتاده، و برای خودش اشک میریزه و احساس دلشکستگی عمیقا اونو رنج میده و میشه گفت یه جورایی برای خودش عزاداری میکنه!

4.خشم:

بعد از اینکه اشکاشو ریخت و احساساتش رو بروز داد، حالا وقت عصبانی شدن از کسیه که بهش ظلم کرده. مرحله خشم میتونه کل شخصیت فرد رو تغییر بده و مرحله بسیار حساسیه. باید با صبر و توکل این مرحله رو پشت سر گذاشت. ممکنه شخص مظلوم، بخواد انتقام بگیره. و این انتقام به خودش ضرر میزنه. مثل کسایی که شکست عشقی میخورن و در این مرحله برای تلافی، یکی دیگه رو وارد زندگیشون میکنن! یعنی یجورایی میخوان حال ظالم رو بگیرن! اما فقط خودشون ضرر میکنن!

5. بازمانده:

در این مرحله شخص عصبانیت هاش رو رد کرده و به این نتیجه رسیده که عصبانیت و انتقام چیزی رو حل نمیکنه. میپذیره که هر کسی ممکنه اشتباه کنه و خودش هم نیازمند بخششه. هر مرحله از فرایند بخشش میتونه به مراحل قبل برگرده و یا آثاری از مراحل قبلی رو در خودش داشته باشه. در این مرحله شخص به خودش افتخار میکنه که مسیر پر فراز و نشیب سرزنش و قربانی و خشم رو پشت سرگذاشته و باز هم تونسته روی پای خودش بایسته و به زندگی برگرده. همونطور که از اسمش پیداست، رسیدن به این مرحله خیلی سخته. به همین دلیل اسمش رو بازمانده گذاشتن. چون اکثر مردم توی همون مراحل 3 و 4 میمونن! رسیدن به این مرحله ممکنه چندین سال طول بکشه!

6. هماهنگی:

در مراحل بخشش، هر چقدر رو به جلو میریم، مراحل ما اجتماعی از تمام احساسات و عواطف مراحل قبل رو در خودشون دارن. به همین دلیل اسم مرحله آخر رو هماهنگی گذاشتن. یعنی ایجاد هماهنگی بین تمامی احساسات آدمی. در این مرحله شخص پذیرفته که چه ظلمی در حقش صورت گرفته، میدونه که تقصیر خودش نبوده یا لااقل در اون زمان، بیشتر از این از دستش برنیومده. میدونه اشتباهی صورت گرفته و ممکنه خودش هم مرتب این اشتباه بشه. میدونه حق واقعیش چی بوده و باید چی به دست میاورده. خشم به وجود اومده رو به نیرویی سازنده در جهت پیش بردن زندگی به کار میگیره و اعتماد به نفس به وجود اومده در مرحله بازمانده، تبدیل به محرک برای رسیدن به ایده آل زندگیش میشه. 

شخصی که این مراحل رو پشت سر گذاشته، نسبت به کسی بی اعتماد نیست. میتونه باز هم عاشق بشه و به همون شدت. حق و حقوق خودش رو میشناسه و همه جا با اعتماد به نفسی که به دست آورده، از حق مسلم خودش دفاع میکنه. چون عقلش بیشتر شده و این مراحل رو طی کرده، نسبت به کسانی که بهش بی احترامی یا بی توجهی میکنن، بی تفاوته و براش اهمیتی نداره. این شخص یه شخص سالمه که نسبت به همون آدمی که قبل از مورد ظلم واقع شدن بوده، فردی دانا، صبور، پر تلاش، کم توقع، مهربان، بخشنده، یاری رسان و توانمند و دارای قلبی سرشار از عشق خواهد بود. میشه گفت این شکست و این ظلم، به نفعش تموم شده!

پس همونطور که دیدین، بخشیدن یه امر لفظی نیست. صبر میخواد و صبر و صبر. اما پس از بخشش، انسانی هستین کامل تر و توانمندتر ...

  

مطالب برگرفته از کتاب "بخشودن" اثر دکتر"سیدنی بی سیمون" به قلم "حصار آسمان"

۲۷ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۰۰ ۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان